یه جزیره ی تنها یه موج پریشانم
پر از دلتنگی ام که آرامی رو میبینم
غروب ،پر از حرفِ طلوع ، پر از بغضِ
مثلِ داستانِ ماهِ که عاشقِ یه فانوسِ
سکوت و بشکن بیکباره تمومش کن
بخاطر گلها که شده ،گلدون و فراموش کن
اما تو متفاوت بودی، تو مثل باد بودی
هوا که گرم تر شد، زود فرار کردی
تو آزادی و آزادی ات یه روز کار دستِ خودت میده
با خشم برنگردی که طوفان ،کار دستِ من میده
من اون موج پریشانم که ناآرامَم بدون تو
حرفهامو نوشتم تا شاید بخونی تو
هوا که ابریِ نسیمی مهربونی عشق می ورزی
اینطور که معلومه خودت عاشقکشِ مرموزی
بزار رو راست باشم نه من موجم نه تو بادی
نه اونقدر خشمگینی که بگی دیگه نمیمونی
حرفهای تو صدای تو یه مکث طولانی
انقدر از تو گفتن سخته که خودت نمیدونی
میخوام انقدر قاصدک باشه به سمت تو رَوانه
که بفهمی این دل از عشقت پُرِ جنونه
تو میری و میدونم دلت اینجا اسیرِ
مثل اسیرعاشقی که اسیرِ و اسیرِ
مثل باد اگه رفتی برو عیبی نداره
یه موج پریشانم که خواب نداره