ناخدای عاشق

ناخدای،عاشق,
  من اون ناخدای غریب یه شهر  که  با حرف های تو راهی شده  که قول داده هرجا پهلو گرفت  همونجا مقصد اون بشه  با اینکه مسیر، تمومی نداشت می رفت  اما راه معلومی نداش
شب سفید